ادامه مطلب
تطوّر جنين
دنيا قبل از قرن بيستم، از دانش «جنين شناسي» معلومات دقيق و روشني نداشت. در قرن هفدهم جهان علم را عقيده بر آن بود كه انسان به صورت كامل انساني خود، در حيوان منوي مرد شكل ميگيرد. يعني اينکه اگر شما بتوانيد حيوان منوي مرد را گرفته و آن را به وسيلهء دستگاهي بزرگ بسازيد، در آن انسان كامل اندامي را با تمام تفاصيل آن خواهيد ديد. اين نظريّه نهايتاً مفيد اين معني بود كه انسان در شكم مادر خود مراحلي از تطوّر را نميپيمايد بلكه بدون طي كردن اين مسير طولاني از تطوّر، يكباره به طور كامل آن خلق ميشود.
در قرن هجدهم تئوري فوق از نظر دانشمندان إبطال گرديد؛ زيرا دانشمندان در اين قرن به كشف تخمك زن موفق گرديدند. و در اينجا بود كه علم تمام توجّه خود را به سوي زن و نقشي كه در تكامل جنين بر عهده دارد، معطوف ساخت و در اين ميان، نقش مرد به كلي از نظر افتاد. چه دانشمندان به اين نظر برگشتند كه انسان كامل در تخمك زن شكل ميگيرد؛ زيرا تخمك زن از حيوان منوي (اسپرم) مرد بزرگتر است و در حقيقت تنها نقشي كه نطفهء مرد بر عهده دارد، عمليهء بارور سازي يا «تلقيح» ميباشد و بس. اين نظريّه همچنان تا قرن بيستم بر كرسي داوري در اين عرصه نشسته بود.
در قرن بيستم علم آمد تا صورت مسأله را كاملاً عوض نموده و تصويري جديد از جنين را در شكم مادرش به دست دهد و اين تصوير جديد را با وسايل و ابزارهاي پيشرفتهيي كه ميتوانند حتي دوران رشد و تطوّر جنيني انسان را كاملاً عكسبرداري نمايند، طوري پشتيباني نمايد كه در صحت و درستي آن جاي هيچگونه شك و ابهامي باقي نگذارد.
در حالي كه قرآن كريم بيش از چهارده قرن قبل، حتي پيش از آنکه دنيا از دوران حيات جنيني انسان كمترين آگاهيي داشته باشد، در اين باره تصويري روشن و دقيق ارائه كرده و مراحل و اطوار تكامل جنين را به دقّت تمام توصيف نمود.
توجّه كنيد به آيات 12 ـ 14 از سورهء مؤمنون:
]وَلَقَدْ خَلَقْنَا الإِنسَانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِينٍ، ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِي قَرَارٍ مَكِينٍ، ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَاماً فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ[
«همانا آفريديم انسان را از سلالهء گل خالص، پس آنگاه او را نطفه گردانيده و در جاي استوار (صلب و رَحِم) قرار داديم، آنگاه نطفه را علقه (پارهء خون) و علقه را مبدل به پارهء گوشت و سپس آن گوشت را تبديل به استخوان نموديم. و سپس بر استخوانها گوشت پوشانيديم و پيكر آن را كامل كرديم و پس از آن با دميدن روح، خلقتي ديگر انشا نموديم، آفرين بر قدرت كامل بهترين آفريننده»
و اينك همراه با آيات فوق الذكر، تطوّر مرحله به مرحلهء جنين را در روشنايي علم جديد دنبال ميكنيم تا به اعجاز علمي آيات فوق بهتر و بيشتر آشنا گرديم:
1. در اولين بند از اين آيات كريمه، ملاحظه ميكنيم كه قرآن اصل خميرمايهء انسان را از گِل معرفي ميكند. چنانکه در آيهء 14 سورهء رحمن نيز ميگويد:
]خَلَقَ الإِنسَانَ مِنْ صَلْصَالٍ كَالْفَخَّارِ[
« انسان را از گل خشكيدهاى همچون سفال آفريد »
اين آيات كريمه دقيقاً «گِل» را به عنوان مادهء اصلي خلقت انسان معرفي ميكنند و اين گِلي كه در همه جاي زمين موجود است. دانشمندان علم جديد اين گِل را به آزمايشگاه بردند تا با تجزيهء دقيق آزمايشگاهي بدانند كه متشكل از چه عناصري است. آنها در نتيجه گيریهاي آزمايشگاهي دريافتند كه گِل متشكل از هزده عنصر است. آنگاه جسم انسان را مورد تجزيه و تحليل آزمايشگاهي قرار داده و با شگفتي مشاهده كردند كه جسم انسان نيز متشكل از همين عناصر هژده گانه ميباشد.
علّامه شيخ محمد متولي الشعراوي مفسّر معاصر قرآن كريم، در كتاب «الادلهء الماديهء علي وجود الله» ميگويد: «اينك اعجاز علمي قرآن كريم در پشت ميز آزمايشگاه و در برابر چشمان مسلح علم به تجلي نشسته است. روشن است كه مشاهدهء آزمايشگاهي غير از جدال فلسفي است. اينجا فلسفه نيست و منطق هم نيست كه داوري مينمايد. اينجا اطاق آزمايشگاه است!».
شهيد سيدقطب (رح) صاحب تفسير «في ظلال القرآن» نيز در ذيل آيهء 14 سورهء مباركهء رحمن ميگويد:
«تعبيري كه قرآن كريم در اين آيه از مادهء خلقت انسان به كار گرفته، تعبير «صلصال» است. صلصال گِل خشك شده به نحوه يي است كه اگر چيزي را به آن بزنيم از آن صدا و جرسي برميخيزد. امروزه با تحليلهاي آزمايشگاهي اثبات گرديده است كه جسم انسان محتوي همان عناصر تكوينيي است كه در خاك و گل زمين موجود است، چه در اين تحليلها جسم انسان متشكل است از كربن، اكسيژن، هايدروژن، فسفر، كبريت، ازت، كلسيم، پتاسيم، سديم، كلور منيزيم، آهن، منگنز، سرب، يُد، فلورين، كوپالت، زنك، سلكون و آلومينيوم؛ كه اين عناصر عين همان عناصر سازندهء خاك ميباشند. هرچند ميزان موجوديت اين عناصر از انسان تا انساني ديگر و همچنان از انسان تا خاك متفاوت است، اما حقيقت اين است كه عناصر تشكيلدهندهء خاك و انسان همينهاست».
@ @ @
2. قرآن كريم در بند دوم آيهء مباركهء 12 از سورهء مؤمنون به بيان مرحلهء ديگري از مراحل تطوّر جنين ميپردازد:
]ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِي قَرَارٍ مَكِينٍ[
«سپس او را به صورت نطفهيي در جايگاهي استوار قرار داديم»
صاحب تفسير «في طلال القرآن» در ذيل تفسير اين آيهء مباركه ميگويد: «همان طوري كه از آيهء نخست استنباط ميشود، پيدايش جنس انسان اساساً از سلالهء خاك است و او در مسير تطوّر طولاني مرحله به مرحلهء خويش، فاصلهء دراز ميان دو نقطهء (خاك ـ انسان) را طي مينمايد. خاك در حقيقت طور اوّليّه نشأت آدمي است و انسان طَور اخير و طراز تمام شدهء خلقت وي. البته قرآن، چگونگي طيّ مسير انسان را در فرايند تطوّر از خاك تا به انسان، به تفصيل مطرح نميكند، بلكه آنچه را كه دقيقاً مطرح ميكند، سرفصل هر مرحله از مراحل تطوّر دوران جنيني اوست كه اولين فصل آن قرار گرفتن نطفه در رحم مادر ميباشد. اما اينکه تطوّر ازخاك تا به انسان چگونه انجام ميگيرد، در اينجا علم است كه نظريات متعددي را ارائه كرده و نردبان معيني از نشو و ارتقا را براي وصل حلقات سلسله ميان خاك تا انسان، به كار گرفته است. روشن است كه علم در اين كوشش خود ميتواند درست عمل نموده باشد و هم ميشود كه به خطا رفته باشد. پس شايسته نيست كه ميان حقايق ثابت و قطعيي كه قرآن در این زمينه مطرح كرده است و ميان كوششهاي علميي كه در راستاي يافتن حلقاتي معين و سيستماتيك از این تسلسل انجام ميگيرد، به هر قيمت ممكن ارتباط برقرار نموده، يا اين دو را به هم مخلوط گردانيم چرا كه حقيقت قرآني قطعي و ثابت است در حالي كه تلاشهاي علمي تا به قطعيت نهايي خويش ميرسند، از گزند خطاها در اما ن نميمانند؛ يك نظريّهء علمي امروز اثبات ميشود و فردا در اثر دستيابي بشر به وسايل وروشهاي جديدتر، نقض ميگردد.
اما همينجا بر سر اين مرحله از مراحل تطوّر جنيني انسان، با يك معجزهء علمي ديگر قرآني رو به رو ميشويم.
قرآن در آيات (4-6) سورهء «طارق» ميگويد:
]...يَخْرُجُ مِنْ بَيْنِ الصُّلْبِ وَالتَّرَائِبِ[
«انسان بايد بنگرد كه از چه چيز آفريده شده است! از يك آب جهنده آفريده شده است، آبى كه از ميان پشت و سينهها خارج مىشود»
آري؛ انسان از آب جهنده يي خلق شده است كه از صُلب مرد و ميان استخوانهاي سينهء زن بيرون ميآيد. نكتهء بسيار مهم اين است كه قرآن دقيقاً آشيانهء آب مني مرد و آب زن را معرفي كرده و ميگويد كه جايگاه آب مني مرد «صُلب» وي؛ و جايگاه آب نطفهء زن، ميان «ترائب» وي است: ]يَخْرُجُ مِنْ بَيْنِ الصُّلْبِ وَالتَّرَائِبِ[ : «صُلب» همان استخوانهاي فقاري پشت مرد است و «ترائب» استخوانهاي علوي سينهء زن و اين رازي است كه در گنجينههاي علم الهي بود و بشر تا نيمهء قرن بيستم هيچ چيز از آن نميدانست. چنين است كه علم جديداً به اين حقيقت قرآني پي برده است كه آب مني مرد در استخوانهاي فقاري پشت وي و آب زن در استخوانهاي علوي سينهء اش قرار دارد.
@ @ @
3. قرآن كريم در توصيف مرحله يي ديگر از مراحل تطوّر جنين ميگويد: همين كه نطفه در رحم زن قرار گرفت، در مسير تطوّر خود به خون بسته يا (علقه) تبديل ميشود.
]ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً[
«آنگاه نطفه را به صورت علقه در آورديم»
در اينجا زمام سخن را به پروفيسر كانادايي «كيث. ل. مور» ميسپاريم. او از مشهورترين دانشمندان جهان در علم «جنينشناسي»، رئيس بخش تشريح جنين در دانشگاه «تورنتوي كانادا» و رئيس اتحاديهء دانشمندان جنين شناس امريكا و كانادا است و كتاب وي در زمينهء «جنين شناسي» جايزهء اوّل جهاني را به دست آورده است.
او ميگويد: وقتي جنين در شكم مادرش به رشد و نمو آغاز ميكند، شكل آن شبيه علقه يا كِرم است؛ زيرا هنگامي كه با اشعه از مرحلهء آغازين پيدايش جنين تصويربرداري كردند و اين تصوير را در كنار تصوير «علقه» قرار دادند، مشخص شد كه هر دو تصويرآشكارا با هم شباهت دارند. و چون به پروفيسر كانادايي موصوف گفته شد كه «علقه» در زبان عربي به معناي خون بسته است، پروفيسر موصوف مدهوش گرديده و در اوج حيرت گفت: آنچه در قرآن ذكر شده است تنها توصيف دقيق شكل خارجي جنين نميباشد، حيرت من آنگاه بيشتر ميشود كه ميبينم توصيف قرآن شكل خارجي و تكوين داخي جنين، هر دو را در بر گرفته است؛ به دليل اينکه ابزارهاي ما نشان داده است كه خون در مرحلهء «علقه» در عروق بسيار باريك جنين محبوس گرديده و در نهايت به شكل خون بسته تبديل ميشود. پس قرآن نه فقط شكل و تصوير خارجي جنين را در اين مرحله از تطوّر آن بيان نموده است، بلكه حتي ساختار داخلي آن را نيز مشخص گردانيده است.
@ @ @
4. قرآن كريم در توصيف چهارمين مرحله از تطوّر جنين ميگويد:
]فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً[
«پس از آن، خون بسته را به مضغه (پارهء گوشت) مبدل ساختيم»
شيخ محمد متولي الشعراوي در تعليقي بر اين آيهء كريمه در كتاب «الادلة المادية علي وجود الله» ميگويد: دانشمندان تصوير اشعهيي را كه از جنين در مرحلهء (مضغه) گرفته شده، با تصوير قطعه يي از خشت خام، يا خاك عجين شده مقابله نمودند، ملاحظه شد كه تصوير هر دو شكل تماماً يكي است.
بلكه حتي خداي سبحان گذشته از توصيف شكل خارجي جنين به تكوين و ساختار داخلي آن نيز پرداخته است. جايي كه در آيهء 5 سورهء حج ميگويد:
]يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِن كُنتُمْ فِي رَيْبٍ مِّنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِن مُّضْغَةٍ مُّخَلَّقَةٍ وَغَيْرِ مُخَلَّقَةٍ لِّنُبَيِّنَ لَكُمْ وَنُقِرُّ فِي الْأَرْحَامِ مَا نَشَاء إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى ثُمَّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ وَمِنكُم مَّن يُتَوَفَّى وَمِنكُم مَّن يُرَدُّ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْلَا يَعْلَمَ مِن بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئاً وَتَرَى الْأَرْضَ هَامِدَةً فَإِذَا أَنزَلْنَا عَلَيْهَا الْمَاء اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ وَأَنبَتَتْ مِن كُلِّ زَوْجٍ بَهِيجٍ [
«ما شما را نخست از خاك آفريديم، آنگاه از آب نطفه و سپس از خون بسته و بعداً از پارهء گوشت تمام و ناتمام ...»
و آنگاه كه دانشمندان پارهء گوشت جنين آدمي را كه طول آن يك سانتي متر بود، از شكم مادر بيرون آورده و در زير ميكروسكوب الكتروني تشريح نمودند، مشخص شد كه بعضي از دستگاههاي داخلي وجود جنين در حال ساختهشدن و بعضي ديگر آن هنوز در ساختار ابتدايي خويش قرار دارد و هنوز ساختمان داخلي آن تمام نشده است.
دقّت كنيد كه اگر قرآن كريم ميگفت: «از پارهء گوشت تمام خلق شده»؛ اين توصيف بر حقيقت ساختار جنين در مرحلهء تبديل آن به پارهء گوشت، منطبق نميگرديد؛ زيرا چشمهاي مسلح ميكروسكوبهاي الكترونيكي بعداً كشف ميكرد كه ترتيب ساختمان داخلي «پارهء گوشت» جنيني، هنوز در تمام بخشهايش به اتمام نرسيده است. برعكس اگر قرآن در توصيف تطوّر جنين ازخون «بسته» به «پارهء گوشت» ميگفت: «پارهء گوشت تمام خلق نشده»، باز هم اين توصيف نميتوانست بر حقيقت تكوين آن تماماً انطباق كامل داشته باشد؛ زيرا بعداً مشاهده مي شد كه بخشهايي از اين ساختار تماماً خلق شدهاند. بنابراين، تنها توصيفي كه ميتوانست در اين مرحله از رشد جنين، توصيف دقيق و كاملي باشد همين توصيف قرآني «پاره گوشت تمام خلق شده و تمام خلق نشده» است و بس. و در اينجاست كه ميبينيم باز در مرحلهء چهارم از تطوّر جنين، يكي ديگر از معجزات علمي قرآن كريم در زير دوربينهاي الكترونيك به تجلّي مينشيند.
شيخ شعراوي ميافزايد: دكتور «كيث. ل. مور» پروفيسر كانادايي كه قبلاً نيز در اين بحث از او نام برديم، تمام تطوّرات جنين در شكم مادرش را با پيشرفته كاملاً با آنچه كه قرآن كريم در اين باره گفته است انطباق دارد؛ از اولين مرحلهء حيات جنيني گرفته تا آخرين مرحلهء آن، به شمول مرحلهء استخوان بندي و ...
وقتي به دكتور «كيث. ل . مور»گفته شد: آيا ممكن است پيامبر اسلام r هزار و چهار صد سال قبل، اين همه تفاصيل را در مورد تطورات جنين دانسته باشند و بناءً معلومات شخصيشان را در اين مورد ارائه كرده باشند؟ او در پاسخ گفت: محال است! زيرا در آن عصر دنيا ابداً به اين حقايق آشنا نبود و حتي اين قدر هم نميدانست كه جنين در شكم مادرش چندين مرحله از تطوّر را پشت سر ميگذارد، چه رسد به اينکه بتوان تصور كرد كه دنيا در عصر رسالت حتي مراحل اين تطور را نيز به دقّت ميشناخته است؛ كاري كه علم حتي امروز هم با تمام پيشرفتهايي كه انجام گرفته، به سادگي نميتواند آن را كاملاً توصيف نمايد. بلكه حتي علم تا كنون نتوانسته اطوار و مراحل رشد جنين را نامگذاري كند لذا از روي ناچاري اين اطوار و مراحل را شمارهگذاري كرده است، به گونهيي كه پيچيدگي و ابهام در آن كاملاً مشهود و آشكار است. در حالي كه قرآن كريم، علاوه بر توصيف دقيق مراحل جنين، نامها و عناوين ساده، معيّن و نهايت دقيقي را براي اين مراحل نيز معرفي كرده است.
دكتور «كيث. ل .مور» مي افزايد: هم اكنون اين حقيقت همچون آفتاب برايم مبرهن است كه به طور حتم اين آيات از بارگاه خداوندY به سوي محمدr نازل شده است و همين امر خود برايم اين حقيقت روشن و قاطع را اثبات ميكند كه محمدr پيامبر خدا است. وقتي به وي گفته شد: در اين صورت آيا شما به دين اسلام مشرف نميشويد؟ او گفت: من آماده هستم تا در چاپ بعدي كتابهاي خويش به اين حقيقت اعتراف كرده و بر حقّانيت اين دين مبين گواهي دهم!
همچنان در سيمينار بزرگي علميي كه مشهورترين دانشمندان علم جنينشناسي در سطح دنيا را گرد آورده بود، آيات قرآنيي كه در بارهء تطوّر جنين آمده است بر آنان قرائت گرديد. با آنکه اكثريت این دانشمندان مسلمان نبودند اما كسي از آنان به خود جرأت نداد تا بگويد كه: ميان آيات قرآن كريم و يافته هاي جديد علمي، تصادم وجود دارد. فقط يك تن از آنها به طور غير مستقيم به مسألهء وراثت اشاره كرد و گفت: برنامهء وراثتي انسان در نطفهء مرد وجود دارد و تفاصيل انساني كه متولد ميشود و اينکه آيا او مرد است يا زن، رنگ چشم، رنگ پوست، رنگ مو و ساير مشخصات ژنتيك وي در ژنهاي وراثتي موجود است. اما او هرگز نميدانست كه قرآن از موضوع وراثت هم غفلت نكرده و اين افتخار نيز به قرآن مربوط ميشود. بناءً وقتي آيات مباركهء 17 ـ 18 و 19 سورهء «عبس» بر وي تلاوت شد، فريادي از قلب وي برخاست و در تالار سيمينار پيچيد. آري؛ او با نداي بلند چنين گفت:
هرگز ممكن نيست كه قرآن از بارگاه غير خداوند بزرگ بوده باشد و من به اين حقيقت اعتراف ميكنم!
آيات سورهء «عبس» اين است:
}قُتِلَ الْإِنسَانُ مَا أَكْفَرَهُ، مِنْ أَيِّ شَيْءٍ خَلَقَهُ. مِن نُّطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ. ثُمَّ السَّبِيلَ يَسَّرَهُ{
«اي كشته باد انسان! چرا تا اين حد كفر و عناد ميوردز، از چه چيز خلق شده است؟ از نطفهيي، خدا اين نطفه را آفريد و به دقّت همه چيز را در آن گنجانيد، سپس راه (كمال) را بر او سهل و آسان ساخت» [عبس/17-20]
@ @ @
5. با نيرومندي نهفته در اين نطفهء اعجوبه، جنين اين خلقت دستآموز تدبير و تقدير پروردگار، در يك خط ثابت و با يك آهنگ منظم، بي هيچ انحراف و انحنايي راه تطوّر و تكامل خويش را ميپيمايد تا آنکه وارد پنجمين مرحلهء تكاملي خويش يعني مرحلهء استخوانبندي ميشود:
]فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَاماً[
«پس پارة گوشت را به استخوان مبدّل ساختيم»
@ @ @
6. سپس به ششمين مرحله كه ايجاد پوشش گوشتي بالاي استخوان است، قدم ميگذارد.
]فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً[
«سپس استخوان را با گوشت پوشانيديم»
و در اينجاست كه انسان در برابر حقايق عظيم علمي ديگري از اعجاز قرآن كريم قرار ميگيرد.
صاحب تفسير «في ظلال القرآن» از جملهء آناني است كه دهشت و حيرت خود را در برابر اين عظمت پنهان نموده نتوانسته و در حالي كه با جملات و عباراتي خاشعانه كه فقط ميتواند از قلب و روان يك عبد عارف و يك بندهء خاشع پروردگار متعال برخيزد، آن ذات يگانه را ميستايد و در ادامه ميگويد :
در اينجا انسان در برابر آنچه كه قرآن از حقيقت ساختمان جنين مكشوف ساخته است، بي اختيار مدهوش ميشود، چرا كه اين حقايق فقط در اين اواخر با پيشرفتهايي كه در علم «جنينشناسي تشريحي» به دست آمده، وارد حوزهء شناختهاي بشري گرديده است. قرآن در اينجا صراحتاً ميگويد كه ساختار استخواني جنين قبل از ساختار گوشتي آن شكل ميگيرد. و علم با تمام تواضع در برابر قرآن زانو ميزند تا بگويد كه: بلي؛ تمام ابزارها گواهي ميدهند كه سلولهاي استخواني جنين قبل از سلولهاي گوشتي وي شكل ميگيرند، از آن رو كه سلولهاي استخواني غير از سلولهاي گوشتي است. در آغاز هيكل استخواني جنين ساخته ميشود و بعد از آن است که سلولهاي گوشتي به فعاليت ساختماني خود آغاز مينمايند و حتي پيدايش يك سلول از سلولهاي گوشتي هم قبل از پيدايش سلولهاي استخواني به مشاهده نرسيده است.
بناءً شايسته است تا يك بار ديگر با همه وجود، در برابر اين آيهء مباركه بايستيم و بخوانيم كه:
«سپس گوشت پاره را به استخوان مبدّل ساختيم، و پس از آن استخوان را با گوشت پوشش داديم»
پاك است پروردگار عليم و بزرگ است اين قرآن عظيم!
@ @ @
7. همراه با شهيد سيّد قطب (رح) با سياق قرآن ميپيونديم تا ببينيم كه باز، اين جنين بشري در شاهراه تكامل خود به كدام مرحلهء ديگر از مراحل تطوّر خويش قدم ميگذارد.
]ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ[
«سپس (تا دميدن روح) خلقتي ديگر انشا نموديم؛ آفرين بر قدرت كامل بهترين آفريننده»
و اين همان مرحلهيي است كه انسان در آن داراي ويژگیهاي برتر انساني خود يعني همان ويژگیهايي مي شود كه او را از قطار ساير حيوانات جدا ميسازد از آن رو كه جنين انسان در اطوار و مراحل خلقت خود با جنين حيوان كاملاً شباهت دارد. پس وجه تمايز اساسي با حيوان فقط در اين نكته از آيهء مباركه مضمر است كه ميگويد: جنين انسان خلقتي ديگر نيز دارد و در اين خلقت خويش طوري ديگر از تحول را ميپيمايد كه در این طور، او از حيوانات ديگر متمايز گرديده، استعداد ارتقا و عروج را پيدا مينمايد در حالي كه جنين حيوان به همان مرتبهء حيواني خويش باقي مانده و از ويژگیهاي تكامل و ارتقا بهرهمند نميشود.
آري؛ خداي عزّوجلّ انسان را در آخرين مرحلهء تطوّر جنيني آن، خلعت ديگري ميپوشاند كه اين خلعت «آدميّت» اوست. در حالي كه جنين حيواني در همان آخرين مرحلهء تطوّر حيواني خود متوقف ميشود و به همين دليل است كه حيوان ـ بر خلاف آنچه پاره يي از نظريّات مادي ميگويند ـ نميتواند به طور ميكانيكي از مرتبهء حيواني خويش به مرتبهء انساني تطوّر نمايد؛ زيرا اين دو با هم اختلاف نوعي دارند. اختلاف نوعي از آنجا پديدار ميشود كه انسان با يك «نفخهء الهي» از سلالهء خاكي به سلالهء انساني عروج نموده و سپس بر اثر اين «نفخهء مقدّس»، جنين انساني به «خلقتي جديد» و به ويژگیهاي جديدي آراسته ميشود. و البته در اين خلقت جديد، اين تدبير الهي و توانمندي هاي مطلق اوست كه عمل مي كند؛ چه اين آرايش نوين هرگز از راه تطوّر ميكانيكي انجامپذير نيست.
علم جديد در اين ميدان نيز نه با مادّيون، كه با قرآن همراه است؛ ماديون «انسان» شدن آدمي را طوري از اطوار ترقي حيواني او دانسته و فرضيهء خويش را بر اين پايه بنا ميكنند كه حيوان ويژگیهاي تطوّر را تا بدانجا با خود حمل ميكند كه به مرتبهء انساني ميرسد در حالي كه واقعيتهاي مشاهده شدهء علمي، اينگونه تفسير ميان پيوند انسان و حيوان را إبطال مينمايند.
مشاهدات علمي ميگويند كه: حيوان هرگز ويژگیهاي انساني را با خود حمل كرده نميتواند، بلكه در همان حدود جنسيت حيواني خويش متوقف ميشود و اين انسان است كه ويژگیهاي معيني را دارا ميگردد؛ ويژگيهايي كه به هيچ وجه نتيجهء تطوّر ميكانيكي وي نبوده بلكه موهبت خاصّي از يك نيروي خارجي ميباشند.
شهيد سيدقطب در اين باره مي گويد: وقتي پاي علم بشري به ميان ميآيد و صحبت از آن چيزي ميشود كه امروز آن را «معجزات علم» مينامند، مردم از خود بيخود گرديده و دست و پايشان را گم ميكنند. مثلاً وقتي بشر موفق به ساختن دستگاهي ميشود كه ميتواند بدون دخالت مستقيم انسان به يك راه خاصي برود، همه انگشت حيرت به دندان ميگزند. در حالي كه اگر يك لحظه به مراحل خلقت و تطوّر خويش در حيات جنيني بينديشيم، بايد براي هميشه مبهوت و مدهوش باقي بمانيم. اما بشر عادت كرده است كه پنجرههاي چشم و قلب خود را به روي مشاهدهء اين معهجزات الهي ببندد؛ زيرا «عادت« و «الفت» حقيقت عظمت اين معجزات را از قلبها و عقلهاي ما ربوده است. اگر ما فقط به اين نكته فكر كنيم كه موجود پيچيدهيي همچون «انسان» با تمام ويژگیها، اوصاف و مميزات خويش، در يك نقطهء نهايت كوچگي به نام «نطفه» گنجانيده شده است كه آن را چشم غير مسلح ديده نميتواند، و باز اگر در نظر بگيريم كه همهء اين خصوصيات و مميزات، آرام آرام خودشان را در مراحل تطوّر جنيني نشان ميدهند، به خصوص آنگاه كه جنين از تطوّر حيواني به معراج گاه تطور انساني خويش قدم ميگذارد. و باز اگر بياييم و اين جنين را در قامت طفلي ببينيم كه نطق ميكند و علاوه بر وراثتهاي عام بشري، داراي موهبتهاي ويژه و استعدادهاي منحصر به فرد خودش هم هست. و باز اگر يك بار ديگر به عقب برگرديم و همان «نطفه» يا نقطهء كوچك ذرهبيني را در نظر بگيريم كه اين «طفل» و اين «انسان» با تمام او صاف و خصوصياتش در همان نقطهء كوچك جا به جا شده است. آري؛ مجرد تفکّر ما در همين يك نقطهء ذرهبيني، كافي است كه قفلدلهاي ما را بگشايد و ما را به عظمت خالق و عظمت آفرينش وي رهنمون گردد.
پروتئين نباتي و حيواني
قرآن كريم در داستان بياسرائيل و مشخصاً در آيهء 61 سورهء بقره ميگويد:
}وَإِذْ قُلْتُمْ يَا مُوسَى لَن نَّصْبِرَ عَلَىَ طَعَامٍ وَاحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنبِتُ الأَرْضُ مِن بَقْلِهَا وَقِثَّآئِهَا وَفُومِهَا وَعَدَسِهَا وَبَصَلِهَا قَالَ أَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذِي هُوَ أَدْنَى بِالَّذِي هُوَ خَيْرٌ؟... {
«اي بنياسر ائيل! زماني را به ياد آوريد كه به موسي (اعتراض كرده) و گفتيد: ما هرگز به يك نوع غذا صبر نخواهيم كرد، پس از خداي خود بخواه تا براي ما از زمين نباتاتي مانند باقلا، خيار، سير، عدس و پياز را بروياند. موسي گفت: آيا ميخواهيد غذاي بهتري را كه داريد، به پستتر از آن تبديل كنيد؟...»
اين آيهء كريمه با بيان يك حقيقت غذايي ميگويد: غذاهايي چون باقلي، عدس و پياز از نظر ارزش غذايي پايينتر از غذاهايي مانند «منّ و سلوي» است.
داستان از اين قرار است كه خداوند ج وقتي بني اسرائيل را از چنگ فرعون نجات داد، براي آنان كه در صحراي سينا سرگردان بودند غذايي آماده از آسمان ميفرستاد. اين غذا عبارت از «منّ و سلوي» بود؛ منّ و سلوي نوعي از حلوي عسلي همراه با گوشت بريان شده پرنده «باسترك» يا به اصطلاح محلي ما «بودنه» است.
ارزش علمي آيهء مباركهء فوق وقتي آشكارتر شد كه علم تغذيه و سلامت غذايي به پيشرفت چشمگيري نايل گرديد. در پرتو علم اين حقيقت روشن شد كه ارزش بالاي غذا نه در مقدار مواد غذايي ، بلكه در كيفيّت آن ميباشد. كميتهء علمي بررسیهاي غذايي در انگلستان، گزارشي از دستاوردهاي تازهء خود در اين زمينه را انتشار داد. مهمترين موضوع این گزارش اين است كه ارزش مواد زلالي در كيفيت و در مقدار باهم متفاوت ميباشد. همين گزارش ميگويد كه مصرف زياد باقلي زيانبار است و حتي توصيه ميشود كه باقلي اصلاً به كودكان داده نشود چرا كه مواد پروتئيني يا به تعبير ديگر مواد زلاليي كه از مهمترين عناصر سازندهء باقلي است، هرچند م
نظرات شما عزیزان: