ادامه مطلب
پیشینهء مباحث اعجاز قرآن:
پیشینهء پرداختن به موضوع «اعجاز» قرآن کریم به مثابهء یک سر فصل مستقل در علوم قرآني، به قرن اول هجری بر می گردد.
نخستین بار دانشمندان عرصهء علوم قرآنی در طبقهء صحابه و تابعین مانند عبد الله ابن عباس، عبد الله ابن مسعود، ابو موسی اشعری، زید بن ثابت، مجاهد بن جبر، عکرمه، طاؤس، عطاؤ بن ابی رباح و ... بودند که در ذیل تفسیر مفردات قرآن، این موضوع را بر جسته ساختند.
سپس این بُعد از ابعاد علوم قرآن از طریق دانشمندان علم تفسیر در قرن دوم هجری تا بدانجا بارور ساخته شد که اعجاز قرآن به عنوان یک علم از شاخه های علوم قرآن جایگاه خود را به درستی پیدا کرد. با گذشت زمان بررسیها پیرامون اعجاز قرآن گسترده و گسترده تر شد. در این مرحله از تطوّر، وجوه و ابعاد اعجاز قرآن هر یک به طور جداگانه مطمح بحث دانشمندان قرار گرفت و سر فصلهایی چون: «اعجاز لغوی قرآن»، «اعجاز بلاغی قرآن»، «اعجاز بیانی قرآن»، «اعجاز تاریخی قرآن»، «اعجاز تشریعی قرآن»، «اعجاز غیبی قرآن» ... در چهارچوب مبحث کلی «اعجاز قرآن» تدوین شد.
قرن دوم هجری همچنان شاهد نظریهء اعجازی جدیدی به نام اعجاز قرآن به وسيلهء «صرفه» بود که این نظریّه از سوی نظام (ت 224ه ق) مطرح شد و ابوعثمان عمروبن بحرالجاحظ (ت 255 ه ق) در این باره کتابی را به نام «نظم القرآن» تألیف کرد که با تأسف هیچ نسخهای از آن هم اکنون در دسترس نیست.
شیخ محمد ابوزهره (رح) می گوید: «نخستین کتابی که در موضوع اعجاز بیانی قرآن نوشته شد، کتاب «نظم القرآن» جاحظ بود. او در این کتاب به بلاغت، ایجاز، حذف، زوائد، فصول، استعارات، تشبیهات و ... قرآن پرداخت».
در اوایل قرن سوم هجری ابوعبد الله محمد بن یزید واسطی (ت 306 ه ق) کتاب دیگری در موضوع اعجاز قرآن را به نام «اعجاز القرآن فی نظمه و تألیفه» به رشتهء تحریر در آورد. مصطفی صادق رافعی این کتاب را در موضوع اعجاز بیانی قرآن سرآمد دوران خود دانسته می گوید: «نخستین کتابی که شرح اعجاز بیانی قرآن را به درستی پرداخت، کتاب «اعجاز القرآن» ابی عبد الله محمد بن یزید واسطی بود».
سپس قرن چهارم هجری فرارسید و در این قرن بود که ابو الحسن علی بن عیسی الرمانی (ت 386 ه ق) رسالهء کوتاهي تحت عنوان: «النُّکَت فی اعجاز القرآن» را به رشتهء تحریر در آورد که با وجود کوچکی حجم، اما در آن هفت بعد از ابعاد اعجازی قرآن به درستی بیان شده است، با آنكه اهتمام بیشتر وی در این کتاب به بعد اعجاز بلاغی قرآن معطوف بوده است. او اعجاز بلاغی قرآن را به سه طبقه و ده نوع دسته بندی میکند..
هم در این قرن بود که ابوسلیمان حمد بن محمد بن ابراهیم خطابی (ت 388ه ق) کتاب دیگری در اعجاز قرآن را به نام «البیان فی اعجاز القرآن» تصنیف کرد که به علاوهء ساختار بدیعی نظم قرآن به اعجاز معنوی آن نیز پرداخت.
پس از آن، یکی از مشهورترین کسانی که در اواخر قرن سوم هجری در موضوع اعجاز قرآن کتاب نوشت، امام أبوبکر محمد بن طیّب باقلانی (ت 403 ه ق) بود که کتابش «اعجاز القرآن» تا کنون نیز ابهت علمی خود را در دنیای علوم قرآن محفوظ نگه داشته است.
در همین قرن بود که قاضی عبد الجبار احمد بن خلیل بن عبد الله، کتاب دایرهء المعارفی خود به نام «المغنی فی ابواب التوحید و العدل» را تألیف نمود که یک جلد کامل قطور از مجلدات بیست گانهء آن ـ یعنی جلد شانزدهم ـ به بررسی اعجاز قرآن اختصاص دارد.
در قرن پنجم هجری ابو محمد علی بن احمد بن حزم ظاهری (ت456ه ق) فصلی از جلد سو م کتاب معروف خود: «الفصل فی الملل و الأهواء و النحل» را به بیان اعجاز قرآن اختصاص داد که در آن از وجوه اعجاز به اختصار سخن رفته است.
همچنان در قرن پنجم، امام ابوبکر عبد القاهر بن عبد الرحمن جرجانی (ت 471 ه ق) کتاب مشهور خود در اعجاز قرآن «دلایل الإعجاز» را که پیرامون ابعاد اعجازی قرآن روشنی افکنده است تألیف نمود. این کتاب نیز همسطح کتاب اعجاز باقلانی و حتی در پارهای از موارد، فراتر از آن قرارداشته و تا به امروز تسلط علمی خود در حوزه های علمی جهان اسلام را حفظ کرده است. او همچنان رسالهء دیگری در اعجاز قرآن را که بیشتر ناظر بر تجلیات عینی اعجاز آن در عصر نبویr است تحت عنوان «الرسالة الشافیة فی اعجاز القرآن» منتشر نمود.
در قرن ششم هجری قاضی عیاض بن موسی الیحصبی (ت 544 هق) فصلی از کتاب مشهورش: «الشفا بتعریف حقوق المصطفی» را به بررسی اعجاز قرآن اختصاص داد. کتاب «شفا»یِ قاضی عیاض هم اکنون نیز در مدارس علمی شبه قارهء هند، کشور ما و بسی دیگر از نقاط دنیای اسلام جزء کتب درسی دورهء تخصّص در علم کلام اسلامی به شمار می رود.
از آن پس در گذار قرنهای متوالی مؤلفات در موضوع اعجاز قرآن از نظر تعدد و تنوع به حدی بسیار شد که مشکل است بتوان همهء آنها را جدا از یک تحقیق مستقل به احصا درآورد. از این رو به ذکر برجسته ترینها در این عرصه اکتفا می نمایم:
از برجسته ترینهای قرن ششم هجری در این زمینه کتاب: «نهایة الإیجاز فی د رایة الإعجاز» امام فخر الدین رازی (ت 604 هق)، و کتاب «مفتاح العلوم» أبويعقوب يوسف بن أبى بكر محمد بن على السكاكى (ت سنهء626ه( است.
در قرن هفتم هجری برجسته ترین کار در این عرصه کتاب تفسیر أبوعبد الله محمد بن أحمد الأنصارى القرطبى(ت سنهء671ه( است که فصلی جامع از آن را در مقدمهء تفسير معروفش: «الجامع لأحكام القرآن» به موضوع اعجاز از زوایای مختلف آن اختصاص داده است.
در قرن هشتم هجری بدر الدين زركشى (ت 794ه( كتاب معروفش «البرهان في علوم القرآن» را در موضوع علوم و اعجاز قرآن به رشتهء تحریر در آورد که این کتاب نیز جزء کتابهای مرجع در این موضوع در توالی قرون تا به امروز بوده است.
در قرن نهم هجری برهان الدين بن عمر البقاعى(ت سنهء 885ه( در برسی اعجاز قرآن روش تطبیقی را در پیش گرفته و کتاب مشهورش «نظم الدرر في تناسب الآيات والسور» را به رشتهء تألیف در آورد که در آن اسرار قرآن و مناسبات میان آیات و سورهها به شیوایی بیان شده است.
قرن دهم هجری شاهد تکاوری دیگر از تکاوران این میدان است؛ او کسی جز حافظ جلال الدين عبد الرحمن بن أبى بكر السيوطى (ت سنهء 911هق) نیست که کتاب زبدهاش: «الإتقان في علوم القرآن» را در این مبحث منتشر ساخت. این کتاب از جامع ترین پژوهشها در موضوع اعجاز و علوم قرآن به شمار می رود؛ به طوری که هشتاد مبحث از مباحث علوم قرآن را در بر گرفته است.
روند تألیف در اعجاز قرآن آهنگ حرکت خود را به تناسب پیشرفت یا رکود علوم در شهرهای معروف اقماری خلافت اسلامی همچنان تا قرن سیزدهم هجری حفظ کرد و در این قرن بود که علّامه شهاب الدين آلوسى (ت1270هق) تفسيره دایرهء المعارفی خود: «روح المعانى في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني» را به رشتهء تحریر درآورد. این کتاب فی الواقع تکانه يي جدید در عرصهء پژوهشهای قرآنی به شمار می رود و در جای جای این تفسیر ارجمند، به موضوع اعجاز قرآن پرداخته شده است.
در قرن چهاردهم هجری مصطفي صادق الرافعى (ت سنة 1356 هق) در كتاب ارزشمند خود: «إعجاز القرآن والبلاغة النبوية» به قضيهء إعجاز جلوههای نوینی بخشید.
بعد از رافعی بسیاری دیگر کار های برازندهای عظیمی در این سلسله برآوردند که از آن جملهاند: شيخ محمد عبد العظيم الزرقانى و کتابش: «مناهل العرفان في علوم القرآن»؛ شيخ محمد عبد الله دراز و کتابش: «النبأ العظيم»؛ شيخ بديع الزمان نورسى و کتابش: «إشارات الإعجاز في مظان الإيجاز» از «كليات رسائل النور»؛ شيخ محمد أبوزهره و کتابش: «المعجزة الكبرى»؛ دكتوره عائشهء عبد الرحمن و کتابش: «الإعجاز البيانى للقرآن»؛ شیخ محمد متولی الشعراوی و کتابش: «معجزة القرآن الکریم»؛ دکتور هارون یحیی و مجموعهء دایرة المعارفیاش... و دهها رسالهء علمی دانشگاهی دیگر که به موضوع اعجاز علمی قرآن کریم از ابعاد و جوانب مختلف آن پرداخته اند.
به این ترتیب ملاحظه می کنیم که در گذار تاریخ مشعشع اسلام، چه در دوره های پویایی آهنگ علم و چه در دوره های فتور علمی، هیچ عصری از عصرها از عنایت به موضوع اعجاز قرآن در بعد تألیف، تحقیق و تصنیف بی بهره نمانده است که این مدد علمی پیاپی، به ذات خود اثری از آثار اعجاز قرآن کریم به شمار می رود.
اما بايد خاطر نشان سازم که اعجاز علمی قرآن کريم از منظر علوم تجربی، یعنی موضوع رسالهء علمی این حقیر، از پژوهشهای قرآنی بکری است که در گذشته بسان دیگر ابعاد اعجازی قرآن مانند «اعجاز بلاغی» ، «اعجاز تشریعی»، «اعجاز روحی»... چندان مورد توجّه دانشمندان و محققان علوم قرآنی قرار نگرفته و مطرح بحث نبوده است. دلیل آن هم روشن است؛ زيرا انکشاف معرفتی بشر در حوزهء علوم تجربی، دستاورد تمدن نوخاستهای است که بشر با روی هم انباشتن میراث علمی چند قرن قبل، در قرن بیستم بدان دست یافته است.
بنابراین توجّه اساسی و متمرکز به موضوع «اعجاز علمی قرآن کريم از منظر علوم تجربی» در ربع اخیر قرن بیستم آغاز شد، به طوري که مؤسسات و نهادهای ویژهيی در جهان اسلام، این مبحث را سرفصل اهتمام و عنایت خویش قرار داده، به منظور گشایش افقهای آن؛ سمینارها، کنفرانسها و مجالس علمی عدیدهای برگزار نمودند. در پی تشکیل این نهادها بود که توجّه پژوهشگران علوم قرآنی به این عرصه جلب گردیده و در این رابطه آثار متعددی تألیف و منتشر نیز شد.
در اینجا به مهمترین مؤسساتی که در سطح جهانی به قضیهء اعجاز علمی قرآن کریم از منظر علوم تجربی خدمت کرده اند، به طور فهرستوار اشاره می نمایم:
1- الهیئة العالمیة للإعجاز العلمی فی القرآن و السنة النبویة – رابطة العالم الإسلامی – مکة المکرمة.
2- المجلس الأعلى للشؤون الإسلامية - مصر.
3- اللجنة المصرية للإعجاز العلمي في القرآن الكريم والسنة النبوية المطهرة.
4- المنظمة الإسلامية للعلوم الطبية بالكويت.
5 ـ الأكاديمية الإسلامية للعلوم که مقر آن در عمان است.
6 ـ کمیتة بنگله ديشي إعجاز علمي در قرآن كريم وسنت نبوي – دانشگاه چيتاگونگ.
7- مرکز پژوهشهای اعجاز علمی در قرآن وسنّت نبوی – بنگله دیش.
8- بنیاد پژوهشهای آستان قدس رضوی – ایران – خراسان رضوی.
9- المعهد الدولی للفکر الإسلامی – واشنگتن – امریکا.
گفتنی است که برای بررسی افقهای اعجازی قرآن کریم تا کنون سیمینارهای بین المللی متعددی نیز در شماری از کشورهای اسلامی و غیر اسلامی دایر شده است. از کشورهای اسلامی می توان از این کشورها نام برد:
مصر، سعودی، اردن، بحرین، امارات عربی متحده، قطر، کویت، سودان، مالیزیا، اندونیزیا، ترکیه و ایران.
و از کشور های غیر اسلامی:
استرالیا، بریتانیا، ایرلند، آلمان، هالند، سویس وایتالیا.
چنانکه موضوع اعجاز علمی قرآن کریم در شماری از کانالهای ماهوارهای به مناسبتهای معین یا به عنوان یک قضیهء معتنی به مستقل نيز مطرح بحث بوده و می باشد؛ از جمله این شبکه ها:
شبکهء الجزیره، کانال ثقافی مصر، کانال تنویر مصر، شبکهء ماهوارهای ابوظبی و شبکهء ماهوارهای «إقرأ».
ضوابط، مواد و شیوهء تحقیق در این رساله:
از آنجا که راه جستن به عرصهء تفسیر قرآن در موضوع بکری مانند بررسی تطبیقی آیات علمی قرآن کریم در پرتو علوم تجربی، چنان دشوار و در عین حال حسّاس و خطیر است که منابع، روشمندی، ضابطهها و ملاکها ی خاصّ خود را می طلبد از این روي، بنده برای وارد شدن به فضای بررسی تطابق آیات علمی قرآن کریم با رهآوردهای علم جدید، ضوابط و ملاکهای آتی را که مورد عنایت ویژهء قرآن پژوهان معاصر قرار داشته است تا حد ممکن رعایت نموده ام:
1- به کار گرفتن حقایق ثابتي که علم قطعیّت آنها را به رسمیّت شناخته است در میدان مقارنهء تطبیقی با آیات قرآن و پرهیز از فرضیّه ها و نظریّههايي که مورد قبول ضابطه مند جوامع علمی قرار نگرفته است.
2- پرهیز از تکلّف و زیاده روی در امر اثبات تطابق آیات قرآن با فرضیّههای علمی از راه تأویلات و توجیهات بعیدهای که اساساً با مصداقیّت علمی هماوایی ندارند.
3- لزوم توجّه به ساختارهای اساسی زبان عرب و بررسی قضایای علمی قرآن بر پایبست قواعد و روشهای بیانی آن.
4- توجّه به اسباب نزول، ناسخ و منسوخ و تفسیرهای منقول از شخص پیامبرr، اصحاب کرام تابعین و بزرگان مفسّرین.
5- عنایت ممكن به آخرین رهآوردهای علوم در حوزهء علوم طبیعی و تجربی در بر رسی آیات علمی قرآن.
8- با عنايت به شيوهء طرح مفاهيم در قرآن كريم، روش ترتيب عناوين بيشتر ناظر بر تنوّع موضوعي مطالب ميباشد. پس از آنجا كه از توالی عناوين بر اساس وحدت موضوع تعمداً صرف نظر نمودهام، طبيعي است كه خواننده، عناوين مربوط به يك بُعد از ابعاد اعجازی قرآن كريم را چه بسا در اوّل، وسط، يا آخر كتاب مرور نموده و باز در جايي ديگر، از نگاه و زاويهيي ديگري به همان موضوع رو به رو شود. اما به هر حال، تسلسل و انسجام لازم در طرح مباحث، در آن حدي كه تناسق ذهني خواننده را تأمين نموده بتواند، رعايت گرديده است.
9- با آنکه كتاب حاضر، حاوي مطالب متنوعی پيرامون اعجاز علمي آيات قرآن كريم ميباشد اما هرگز يك كار جامع در اين زمينه نيست. پس آنچه در این كتاب ارائه ميشود، فقط قطرهيي از اقيانوس بيكران اعجاز علمي قرآن كريم است و بنابراين نه کسانی كه نگارنده از آثارشان در اين تأليف بهره برده است، دعوي احاطه بر اين اقيانوس را دارند و نه هم هيچ بشر ديگري ميتواند در برابر اين كتاب معجز الهي، چنين داعيهيي را بنانهد.
پروردگار بزرگ اين كتاب را وسيلهء تقويت ايمان مؤمنان گردانيده، آن را براي رضاي خويش از ترتيب دهندهء آن بپذيرد و رحمت و مغفرت بيپايان خود را شامل حال وی و جمله پيروان قرآن گرداند.
آمين يارب العالمين
نگاهی کلّی به آيات علمي قرآن كريم
به طور كلّي ميتوان آياتي را كه به بُعد اعجاز علمي قرآن كريم ارتباط ميگيرند، به دو نوع تقسيم كرد:
نوع اوّل: آياتي اند كه بشر قبل از انكشافات علمي عصر حاضر، از آنها شناخت و آگاهی سطحي داشته است؛ هر چند كه به تمام ابعاد و اعماق آن آشنا نبوده است.
نوع دوم: آياتي اند كه انسان عصر قديم، مطلقاً از مفاهيم مطروحه در آنها هيچ شناخت و معرفتي نداشته است.
در ارتباط با نوع نخست از این آيات كه قدیمیان از آن معرفت و شناخت جزئي داشته اند و اين معرفت نسبت به شناختهاي جديدي كه انسان امروز به فضل اختراعات جديد علمي از همان موضوعات كسب نموده، بسيار ناقص بوده است، بايد گفت كه: قرآن كريم اولاً اين بخش از موضوعات را به زبان علمي مطرح نموده است، در حالي كه علم در عصر نزول قرآن به كشف آنها موفق نگرديده بود. و ثانياً: قرآن كريم در تبيين آياتی این گونه، كلمات و تعبيراتي را به كار گرفته است كه با نحوهء نگرش و شناخت قدما از همان موضوعات نيز سازگار بوده است. چه اگر قرآن در آن عصر به زبان تكنيكي علم جديد سخن ميگفت، اين امر قطعاً موجب اختلاف تلقّي و برداشت ميان پيشينيان ميگرديد و در چنين حالتي، هدف حقيقي از نزول قرآن كريم كه همانا اصلاح و هدايت نوع انسان است، تحت الشّعاع اين قضیه قرار ميگرفت.
اينك به بيان مثالهايي از نوع نخست ميپردازيم:
1. ستونهاي نامرئي آسمان:
خداي بزرگ در آيهء دوم سورهء مباركهء رعد ميفرمايد:
]اللَّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا[
«خداوند ذاتي است كه آسمانها را بدون ستونهايي كه شما آنها را ببينيد، برافراشت»
اين آيهء کریمه با نحوهء نگرش قدما به آسمانها مطابقت دارد؛ زيرا مردم قديم بالاي سر خود دنياي بزرگي را مشاهده ميكردند كه به خودي خود بر پاست و هيچگونه پايه و ستوني هم ندارد. امروز در عصر جديد نيز ملاحظه ميكنيم كه مردم زمان ما تفسير مشاهدات خود را در اين آيهء مباركه ميتوانند يافت؛ مشاهداتي كه از يكسو نشاندهندهء اين امر است كه اجرام آسماني ظاهراً بدون هيچ ستوني در فضاي بينهايت بر پا ميباشند، اما از سوي ديگر براي آنها ستونهاي غير مرئيي وجود دارد كه اين ستونها در قانون جاذبه تمثيل و تعريف ميشوند.
آري! در واقع اين نيروي عظيم جاذبه است كه به اجرام آسماني كمك ميكند تا در جغرافياي معين خود باقي مانده و در مدارهايي منظم سير نمايند.
اگر دقّت كنيم، تعبير قرآن از قانون جاذبه به «ستونهاي غيرمرئي» تعبير معجزانهيي است؛ چه اگر قرآن كريم كتاب پروردگار بزرگ نميبود، در آن صورت هزار و چهارصد سال قبل كه هيچ انساني در روي زمين به وجود ستوني براي اجرام آسماني معتقد نبود و حتي هيچ نظريّهيي هم در اين رابطه وجود نداشت، ديگر به ذكر جملهء «بِغَيرِ عَمَداٍ تَرَونَهَا» كه براي مخاطبان قرآن در عصر بعثت، معني و مفهوم خاصي را به همراه نداشت، هيچ لزومي احساس نميشد. اما از آنجا كه قرآن كريم تنها كتاب عصر بعثت نيست، بلكه كتاب معجز پروردگار تا يوم القيامه است بنابراين، تعابير علمي به كار گرفته شده در آن نيز تا روز قيامت كارآيي خود را محفوظ نگه ميدارند.
2. حركت منظم اجرام آسماني:
قرآن كريم در آيهء (40) سورهء مباركهء يس در بارهء خورشيد و ماه ميگويد:
]وَكُلٌّ فِي فَلَك يَسْبَحُونَ[
«هر كدام آنها در سپهري شناور اند»
انسان عصر قديم، حركت ستارگان را مشاهده ميكرد و ميديد كه اين موجودات آسماني، در زمان معيني از يكديگر فاصله گرفته يا به همديگر نزديك ميشوند. از اين روي، تعبير قرآني فوق الذكر براي خورشيد و ماه، هيچ تعجب يا استبعادي را در ميان مخاطبانش بر نميانگيخت.
اما رهآوردهاي علمي جديد، به اين تعبيرات جامهء نويني پوشانده و ابعاد و اعماق جديدي را بر آن افزود. چه آنگونه كه مشاهدات و مطالعات جديد علمي نشان دادند، قرآن نه فقط براي حركت اين اجرام آسماني تعبيرات دقيقي را به كار گرفته است، بلكه حتي با اين تعبيرات، كليدهاي اصلي بحثهاي نجومي و نجومي را نيز در اختياز دانش نوين بشري قرار داده است.
طوري كه همه ميدانيم، قرآن كريم در زماني نازل گرديد كه علم نجوم به حقايق مطرح شده در قرآن به اين ارتباط، دسترسي پيدا نكرده بود، بلكه بررسیهاي علماي نجوم چندين قرن پس از نزول قرآن ادامه يافت تا سرانجام با اختراع آلات و ابزاري چون رصدخانهها و تلسكوبها، بشر به يافتههاي جديدي از دانش نجومي دست پيدا كرد و آنگاه به همان جايي رسيد كه قرآن كريم قرنها قبل از آن مطرح كرده بود.
هنگامي كه گاليله در سال 1609م به اختراع تلسكوبي موفق گرديد كه ميتوانست اجسام واقع شده در فاصلههاي دور را سي بار و سطح آنها را هزار بار به ساحهء ديد انسان نزديكتر سازد، درست در اين زمان بود كه دانش نجوم امكان علمي آن را يافت كه به پارهيي از حقايق مهم در اين زمينه دست پيدا نمايد و از جمله به اين حقيقت كه خورشيد بر مدار خاص خود شناور است. چه با ترصد خورشيد به وسيلهء اين تلسكوب، وجود مناطق سياهي در كرهء فوق الذكر به مشاهده رسيد كه این مناطق از يك كنارهء قرص خورشيد به كنارهء ديگر آن در حال انتقال و حركت بوده، سپس به مدت دو هفته كاملاً ناپديد مي گرديدند و باز مجدداً ظاهر ميشدند. گاليله از طريق اين مشاهدات، به اين نتيجه دست يافت كه خورشيد بر مدار خود حركت دوراني دارد. با ترصد سيارات ديگر نيز ثابت شد كه زمين نيز داراي حركت دوراني است و آنگونه كه قبلاً پنداشته ميشد ساكن و بي حركت نميباشد. به همين ترتيب ديري نگذشت كه حركت دوراني هر يك از خورشيد و ماه در مدارهاي مخصوص آنها نيز ثابت گرديد و بر مبناي اين رهيافتها اين حقيقت که هرگز متصور نيست تا خورشيد بتواند مهتاب را دريافته و خود را به آن برساند، به اثبات رسيد.
پس چرا نبايد به اعجاز علمي قرآن كريم باور كنيم، در حالي كه حدود 1039 سال قبل از آنکه گاليله و همكارانش به اين نتايج نجومي دست پيدا كنند، قرآن كريم در آيهء 40 از سورهء مباركهء يس به صراحت بيان كرد كه:
]لا الشَّمْسُ يَنْبَغِي لَهَا أَنْ تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَلا اللَّيْلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَكُلٌّ فِي نجوم يَسْبَحُونَ[
«نه در گردش منظم عالم، خورشيد را شايد كه به ماه فرا رسد و نه شب بر روز سبقت ميگيرد و هر يك در مدار معيني در فضاي بيپايان شناورند»
چنانکه قرآن يكهزار و چهارصد سال قبل، نه فقط در يك آيه، بلكه در آيات عديدهاي كه بعداً روي آنها مروري خواهيم داشت، حركت دوراني منظم زمين را نيز به اثبات رساند.
3. وجود برزخ در ميان درياها:
قرآن كريم در سورههاي «فرقان» و «رحمان» قانوني را كه مخصوص آب است، ذكر ميكند. در آيهء 53 سورهء فرقان ميگويد:
]وَهُوَ الَّذِي مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ هَذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ وَهَذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَجَعَلَ بَيْنَهُمَا بَرْزَخًا وَحِجْرًا مَحْجُورًا[
«و اوست ذاتي كه دو دريا را به هم درآميخت كه اين يكي داراي آب گوارا و شيرين و آن ديگر، شور و تلخ است و بين اين دو آب در حين به هم آميختن آنها واسطه و حايلي قرار دارد تا هميشه از هم جدا باشند»
و در آيات 19 و 20 سورهء رحمان ميگويد:
]مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيَانِ بَيْنَهُمَا بَرْزَخٌ لا يَبْغِيَانِ[
«اوست ذاتي كه دو درياي شور و شيرين را به هم در آميخت، به نحوي كه در ميان آنها پردهء حايلي قرار داد كه به هم در نميآميزند»
بيگمان پديدهء طبيعيي كه قرآن در اين آيات از آن ياد ميكند، از قديمترين عصرها تا كنون نزد انسان شناخته شده بوده است؛ اين پديدهء طبيعي ميگويد: هر گاه دو رودخانه در يك گذرگاه آبي با همديگر يك جا شوند، آب يك رودخانه با آب ديگري در هم نميآميزد.
به طور مثال در شهر چانگام واقع پاكستان شرقي، دو رودخانه با هم يكجا شده و سپس مسير خود را به سوي شهر اراكان در كشور برمه طي ميكنند، وقتي هر بينندهيي به سوي اين رودخانه بنگرد، خط فاصلي را به عنوان مرز ميان دو رودخانه در ميان آنها مشاهده ميكند و بدين گونه ملاظه مينمايد كه هر يك از اين رودخانهها، استقلال خويش را به گونهيي محسوس حفظ كرده اند. جالب توجّه است كه در يك پهلوي این رودخانه آب شيرين و در پهلوي ديگر آن آب، نمكين ميباشد. نگارنده نيز در كشور پاكستان جريان مستقل دو رودخانهء مختلف را كه با هم يكجا ميشوند، ولي هر كدام آنها استقلال خود را به وسيلهء يك خط فاصل نشان ميدهند، بالاي پل اتك كه مرز فاصل ميان ولايت سرحد و ولايت پنجاب پاكستان است مشاهده نموده است. رودخانهء اتك از كوههاي كشور ما افغانستان سرچشمه ميگيرد و رودخانهء ديگر از كوه هاي سرزمين پاكستان. اين دو رودخانه دقيقاً در نزديك پل اتك كه در ميان راه پيشاور و اسلام آباد قرار گرفته با هم يكجا ميشوند و شما از فراز پل درحال عبور اين خط فاصل را آشكارا مشاهد ميكنيد. البته تمام رودخانههايي كه به سواحل درياها نزديك اند، نيز عين وضعيت را دارا ميباشند.
آنسان که گفتيم، اين پديده در نزد انسانهاي قديم نيز شناخته شده بود، اما بشر قانون مربوط به آن را فقط از چند دهه به اين سو كشف كرد؛ زيرا مشاهدات و تجارب علمي نشان دادند كه در اينجا قانوني هست كه اشياء سيال را در تحت ضابطهء خاصي نگه ميدارد كه آن را به نام «كشش سطحي» مينامند؛ اين قانون حكم ميكند كه دو مايع سيال به دليل اختلاف و تفاوتي كه در كيفيت جذب و ذوبان آنها وجود دارد، در همديگر آميخته و يا به تعبير دقيقتر ذوب نشوند. علم جديد از اين قانون كه قرآن از آن به عنوان «برزخ» تعبير نموده، فراوان بهره برده است. هرچند ما با همهء اطمينان گفته نميتوانيم كه مراد از «برزخ» در قرآن كريم، همان قانون «كشش سطحي» يي است كه در ميان دو آب وجود داشته و مانع در هم آميختن يك آب با آب ديگر ميشود، اما كشف اين قانون مسلماً در راستاي تفسير آيات قرآني فوق الذكر قرار دارد.
قانون برزخ يا به تعبير جديد «كشش سطحي» را ميتوانيم با مثال سادهيي بيشتر روشن سازيم: شما مثلاً وقتي پيالهيي را پر از آب ميكنيد، اين پياله لبريز نميشود مگر آنگاه كه آب از سطح پياله به يك اندازهء معيني بالاتر برود، چرا؟ به دليل اينکه همانگاه كه اجزاي مايع سيال، بالاتر از سطح پياله چيزي را نمييابند كه به آن اتصال يابند، واپس به ما تحت خود بر ميگردند و در اين زمان است كه پردهء ظاهراً نرم و ظريفي بر سطح آب ايجاد ميشود و همين پرده است كه آب را تاحد يك فاصلهء معين، از بيرون ريختن از پياله مانع ميگردد. اين پرده برخلاف آنچه ظاهراً ديده ميشود، چندان هم نرم نيست و به درجهيي قوي ميباشد كه اگر شما سوزني از آهن را بالاي آن بگذاريد، به آب داخل پياله غوطهور نميشود. چنانچه همين پرده است كه مانع اختلاط آب و روغن، و آب شيرين و آب شور با يكديگر نيز ميشود.
4. ربُّ المشارق والمغارب:
خداي سبحان در كتاب بزرگ خود ميفرمايد:
]رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ[
«پروردگار مشرق و مغرب» [شعرا/28]
]رَبُّ الْمَشْرِقَيْنِ وَرَبُّ الْمَغْرِبَيْنِ[
«پرودرگار مشرقين و مغربين» [الرحمن/17]
]رَبِّ الْمَشَارِقِ وَالْمَغَارِبِ[
«پروردگار مشرقها و مغربها» [معارج/40]
ملاحظه ميكنيم كه در آيهء اول، مشرق و مغرب به لفظ مفرد، در آيهء دوم به صيغهء تثنيه
ادامه مطلب